- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
شکسته قامتی اِی؛ یارِ نیمه جانِ علی چه بیفـروغ شدی ماهِ آسـمانِ عـلی مـرا به خـاک نـشانـده قَـدِ هـلالیِ تو گرفته سوسوی چشمانِ تو تَوانِ علی نَفَس نَفَس زَنی و ذَرّه ذَرّه آب شَوی چه زود پیر شُدی همسرِ جوانِ علی سه ماه شد که سُخن با علی نمیگویی سه ماه شد که ندادی رُخَت نشانِ علی همیشه بسترت از برگ های لاله پُر است گُـلِ خَـزان زدۀ سُرخِ بـوسـتانِ علی کَسی سُراغِ تو را از علی نمیگیرد مدینه مرگ کُند آرزو، به "جانِ علی" گرفتهام زِ غریبی دو زانویم به بَغَل که تاب آوَرَد این؛ داغِ بیکرانِ علی اگر چه بِینِ خُـسوفی هـنوز ماهِ مَنی بِتاب بَر من و بَر این سِتارگانِ علی بیا و این دَم آخَر بَرای دِل خوشیام بَخند تا که نَـمـُردَم، بِخَـند جانِ عـلی
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ذرّهذرّه سوخت و خاکسترش را جمع کرد از کنار شمع پروانه پرش را جمع کرد بیـشتر محض رضای خاطـر آئیـنه بود این دم آخر اگر که بسترش را جمع کرد آنقـدر دلـواپـس یـار غـریـبـش بـود کـه لالههای ریخته بر پیکرش را جمع کرد فکر رفتن بود که این روزهای آخـری نالههایش را پرش را معجرش را جمع کرد با همان دست شکسته با همان حال بدش خانه را جارو زد و دور و برش را جمع کرد همسرانه سفرۀ درد و دلش را پهن کرد همسرانه اشک های همسرش را جمع کرد تا که مردش هم نفهمد چه به روزش آمده دستمال خونی زیر سرش را جمع کرد با وجودی که گلویش را گرفته بود بغض پیش چشم مرتضی چشم ترش را جمع کرد حرفی از سینه نگفت و حرفی از پهلو نزد عاشقانه حرف های آخرش را جمع کرد
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
همدم کـسی به مثل تو پـیـدا نـمیشود جز با تـو درد عـشق مـداوا نـمیشود از لحظهای که در پس در خواندهای مرا نبود دمـی که دیـده چو دریـا نمیشود گفتم مگـر که دیـدۀ خـود واکـنی ولی چشمی که کوچه دیده دگر وا نمیشود از بس نظر به قد تو کردم کمان شدم حتی هـلال چـون قـد تو تـا نـمیشـود دیدم تو را به بستر و شرمندهتر شدم جز استخوان و پوست تماشا نمیشود زینب ز دیده اشک فـشاند به بازویت شایـد که مـرهـمی شـود اما نـمیشود دشمن پس از عیادت تو با اشاره گفت زهـرا دگر بـرای تو زهـرا نـمیشود
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
چه کنم؟ آتشی افتاده به جانم، چه کنم؟ آتش از آب دو چشمم ننـشانم چه کنم؟ با حضور تو، به من خانه نشینی سهل است گر نمانی تو و من بیتو بمانم، چه کنم؟ تو در این شهر، فقط در به رخم باز کنی »ای همیشه نگرانم، نگرانم چه کنم؟« زرِهم پشت ندارد، به تو پشتم گرم است بیسپر بعد تو با خصم گرانم چه کنم؟ گوشۀ خانه، من و چار جگر گوشۀ تو غم ز شش سمت گرفته به میانم چه کنم؟ در ره مسجد و خانه به زمین میخوردم از همان موقع شده ورد زبانم چه کنم؟ من که هرکس گره ای داشت کمک از من خواست گره ای خورده به کارم که ندانم چه کنم؟ زود ای عمر علی میروی از دست علی بیتو بر ماندن خود نیست گمانم، چه کنم؟
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
دیـدم وسـط باغـچـه پرپـر شدنت را پـامـال لـگـدهـای مـکـرر شدنت را بین در و دیوار گلاب از تو گرفتند زهـرا، همه دیـدند معـطر شدنت را با کـشتن یک سوم سادات، گرفـتـند از چـهـرۀ تو لـذّت مـادر شـدنت را یا مُـنْهَـدَةَ الرُکْنْ من از فضّه شنـیدم تـنها، سپـر غـربت حـیدر شدنت را یا ناحِـلَـةَ الْجِـسْم چه آمد به سر تو؟ آهسته بخوان روضۀ لاغر شدنت را زهرای رشیده به چه تشبـیه کنم من با پیکـر یک طفـل برابر شدنت را؟ یا بـاکِـیَةَ الْعَـیْن ز چـشـمان تو دیـدم چون آیـنهای تار و مکـدر شدنت را دستار به سر بسـتهای و بین نمازت زهـرا هـمه دیـدیـم پیـمـبر شدنت را من حاجت خود گفتهام و هیچ نگفتی! وقتی دل من خواسته بهتر شدنت را ای چشم صبوری نکن و فکر شفا باش تقدیم به پهلوش کن این تر شدنت را
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
پای این بستر نشد بیدارباشم یک شبی مرهمی بهرت بیارم، یار باشم یک شبی حق بیمار است ناله سرکند بیاضطراب ناله کن، تا که منم غمخوار باشم یک شبی خواهشا!چیزی طلب کن تا علی کاری کند هیچ می دانی نشد پُر کار باشم یک شبی بستری بیمار من! تا کی سکوت و اختفا؟ صحبتی، تا محرم اسرار باشم یک شبی پشت در که میرسم حالم دگرگون میشود کاش من هم کشتۀ مسمار باشم یک شبی درد بسیاری کـشیدی در میان خـلوتت پای این بستر نشد بیدارباشم یک شبی
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
معجزات چشم زهرا عرش اعظم ساخته هـاجـر و آسـیه و حـوّا و مـریـم ساخـته از ازل بیت الاحرام کعبه، بیت الفاطمه است کعبه را تسبیح زهرا قرص و محکم ساخته آخـر پـیغـمبری بابای زهـرا بودن است نور زهرا مصطفی را نور خاتم ساخته فاطمه حق و مع الحقش علیّ مرتضاست حق ولایت را میان این دو تـوأم ساخته
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
با سـوزِ مـادرانه فـقـط گـریه میکـنی هر شب به یک بهانه فقط گریه میکنی یک شب زِ دردِ سینه فقـط آه میکشی یک شب زِ دردِ شانه فقط گریه میکنی میتـرسَم این سه سـالۀ تو کَـم بـیاورد وقـتی مـیانِ خـانه فـقـط گـریه میکنی حَـنّانـهام، به جـانِ عـلـی آب رَفـتـهای روزانـه و شَـبانه فـقـط گـریه میکـنی هـنگامِ پُختِ نان که کَمی از دلِ تَـنور آتَش کِـشَد زَبـانه فـقـط گـریه میکـنـی من که ندیـدهام که چگـونه تو را زدند از دردِ تـازیـانـه فـقـط گـریـه میکـنی حَـرفی که با عَـلـیِ غَـریـبَت نـمیزنی آرام و مَـخـفـیـانـه فـقـط گـریه میکنی بعد از هِـزار سـال تو بر غُـربتِ عَلی بانـوی بینـشانه، فـقـط گـریـه میکنی
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها با امیرالمؤمنین علیه السلام
هم درد و دل دارم برایت بیش از اینها هم با تو هستم پا به پایت بیش از اینها من مَـحـرم تـو بـودم و تو مَحـرم من پس بوده زهـرا آشنایت بیش از اینها راضی ندارم پیـش من شرمنده باشی با جان خریـدارم بلایت بیش از اینها سخت است،اما چاره جز رفتن ندارم با اینكه هـستم مبـتلایت بیش از اینها قرآن بخوان حتی پس از این بر مزارم چون خو گرفتم با صدایت بیش از اینها من از خدایت صبر میخواهم برایت من هم كه محتاج دعایت بیش از اینها بـگـذار یك بـار دگـر دورت بـگـردم چون دوستت دارد خدایت بیش از اینها این كمترین كار است، جان دادن برایت ای كاش میشد، شد فدایت بیش از اینها
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
آخر چه کنم تا به پرت خار نگیرد؟! پهلـوی تو خـون ریزی بسیار نگـیرد در چند نفس پخش کن این یک نفست را! تـا پـیـرهـنت حـالـت گـلـدار نـگـیـرد به فکر خودت باش که این دسته دستاس از دست ورم کـردۀ تو کـار نـگـیـرد خون مردگی چشم تو درمان که ندارد پس گـریه نکن! تـاری بـسیار نگیرد یک ذرّه تکان خوردن تو فاجعه ساز است آرام بـمان! پهـلـویت این بـار نگـیرد دیشب سر سجاده دعای حسن این بود که مـادر من دست به دیـوار نگـیـرد مادر شدنت را به لگد از تو گرفـتـند ایکاش کسی حـسرت دیـدار نگـیرد نـجـار بـنـا بـود که بـیمـیـخ بـسـازد تا عمر مرا این در و مسـمار نگـیرد برخیز که یک شهر به این خانه نخندند به سـوخـتـن پیـکـر پروانه نـخـنـدنـد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با حضرت زهرا سلام الله علیهما
شکـر خـدا بهـتـر شدی انگـار مـادر بهـتـر شـدی انگـار یک مقـدار مادر آن روزها که خوب بودی خوب بودم در بـسـتر افـتادی شدم بـیـمـار مـادر این چند روزه خواب در چشمت نیامد از درد، شـبهـا میشدی بـیـدار مادر دیوارها در ماتمت خون گریه کردند با تو چه کردند آن در و دیوار مادر؟ »در» پیش چشمان یل خیبر شکست و از پـا درآمــد حــیـدر کــرار مــادر فهمیدم از «دستاس بیحرکت» که دیگر دسـتان تو افـتاده است از کـار مادر میبـوسمت بهـتر شود سـر دردهایت سر روی پای دخـترت بگـذار مـادر دخـتـر شدم هـمسـفـرۀ غـمهـات باشم دختر شدم تا که شوم غمخوار، مادر تـصویـر شفـاف خـدا در صورت تو تبـدیـل شـد بر سایـههـایی تـار مـادر من پـافـشاری میکـنم بـر مـانـدن تو اما تو بـر رفـتـن کـنی اصـرار مادر تو میروی امروز و فردا میروم من از کــربـلا تـا کــوفـه و بـازار مـادر فـرزنـدهـا و نـوکـرانـت را دعـا کـن یـادی کن از ما وقـت اسـتغـفار مادر
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها با پیامبر صلی الله علیه و آله
ظلمها گشته روا بر من و در تاب و تبم بـعـد تـو ای پـدرم آمـده جـانـم بـه لـبـم تو سفارش به نگهداری عـترت کردی نکـنـد رفـته ز یـاد هـمه اصل و نـسـبم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
نه فقـط عرش حصیرِ قـدم فاطمه است علت خـلق دو عـالـم عـلم فـاطمه است بی ولایـش سر سجـاده به جایی نرسیم هر چه دادند به ما از کرم فاطمه است ذکر یا فاطمه نقش است به سربند علی یاعـلـی ذکـر دم و بـازدم فـاطـمه است سـر بُـریـد از همۀ اهل جهـنـم به سخن خـطـبۀ فـاطـمه تیغ دو دم فاطـمه است روی نـامـش همـۀ اهـل کـرم حـسّـاسند استجـابت به خـدا در قـسم فاطمه است دیگر از آتش دوزخ چه هراسی داریم؟ تـا امـان نـامـۀ مـا با قـلـم فـاطـمه است ظاهراً خلوت و خاکی ست ولی در باطن دل هر شیعه ضریح حـرم فاطمه است
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
به نیمه جانیات ای جان مصطفی زهرا قـسم به هر تبِ تو میروم از این دنیا دعای خیر تو را اهل شر نمیخواهند مبر به سختی عزیزم دو دست را بالا ســلامِ گــرم تـو بـوده امـیـد زنـدگـیـم تو جـوشنی به غـمِ این امـیـر مـاتـمها گرفـتـهایی ز عـلـی رو، بیا و حداقـل بخـاطرت حَسنت دیـده را کمی بگـشا بگـو چه آمده زهـرا به مـاهِ چـشمانت که در هوای علی نیست چـشم تو پیدا تو را به خانه کسی زد که گفت بَخِّن را چو دیـد دست مرا در غـدیـر خـم بالا امـانـتـیِ پـیـمـبــر بــبـخـش شـرمـنـده تو را به قـبـر، امانت سـپـردهام حـالا همیشه گشته به دستت حسین سیراب آه امان ز نـیـمه شب و تشنگی و یا اُماه
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
زهـرا نفـس نفـس زدنت میکـشد مرا این راز داری حـسـنـت میکـشـد مرا چشم و چراغ خانۀ کم سوی من! مرو از من گذشته؛ محض رضای حسن مرو
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
گـوهـر يكدانه عـالـم وجـودِ فـاطمهست رزق ما از بركت ذكر سجود فاطمهست از كران تا بى كران، از آسمان تا به زمين كار دست حيدر و محور عمود فاطمهست در حقيقت فاطمه فرمان رواى عالم است علت خَلق جهـان بود و نبود فاطمهست نور زهـرا انحـصاراً از خدا نازل شده پس خداى مهربان در تار و پود فاطمهست هستىِ خود را تماماً وقف مسكين كرده بود اين كرامت ذرّهاى از لطف و جود فاطمهست فـاطميه در مـدار آسمان روضه بپاست ذكر تسبيح ملك گفت و شنود فاطمهست اين دمِ آخر مرتب از على « رو» میگرفت علت اين ماجـرا روى كـبود فاطمهست
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بـرپـا شـده بـسـاط عـزای طهـور تو بـاران نـشـسـته کنج نگـاه نـمـور تو ای شاخۀ شکسته و طـوبای سوخـته موسی نشسته فیض بگیرد ز طور تو خورشید پشت ابر، تو را گریه میکند وقتی که زیر پـوشیهها رفت نور تو آئـیـنــه تـرک تـرک روی طـاقــچـه تصویری است از وجنات غرور تو گندم نه! غصه در دل دستاس ریختی این روزها که او شده سنگ صبور تو بانو مرو! بمان که مسیحای خانهات دارد حـیـات از نفـحـات حـضور تو قـطعاً دوباره قلب عـلی گرم میشود بـا گـرمـی دوبـارۀ قـلـب تــنـور تـو درکوچه از جبین؛ عرق شرم پاک کرد دست طـنـاب بـسـتـۀ مـرد غـیور تو سادات واژه ها! همه دق مرگ میشوند هنگـام شعر کوچه و شرح عبور تو
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها با امیرالمؤمنین علیهالسلام
یک تنه دارم درین غوغا هوایت غم نخور سخت دلتنگم برای خـندههایت غم نخور من به دستور پیـمبـر در دفاع از رهبرم در دل آتش شدم مشکل گشایت غم نخور نذر یک موی تو کردم محسنم را یا علی مجتبی؛ زینب؛ حسینم هم فدایت غم نخور حال و روزت قاتل زهرا شده مسمار نه با تنی مجروح میافتم به پایت غم نخور جای قومی که تو را بر حیلۀ شیطان فروخت در میان قلب زهرا هست جایت غم نخور دادهام در کوچـههـا من کارها یـاد حـسن میشود او در نبود من عصایت غم نخور خـم به ابرویت نیاور در شب تدفـین من زیر تابـوت من ای شاه ولایت غم نخور
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت ابر بیلطف قنوتش برکت بارش نداشت ظاهراً گـردانده زهـرا دسـتۀ دستاس را باطناً دور فلک بیاذن او گردش نداشت نیمِ عمرش با نبی بودهست، نیمی با وصی از ازل عمر کسی اینقدر گنجایش نداشت بینشانی خود نشان اعتراض فاطمهست مدفنش مخفی نمیمانده اگر رنجش نداشت رنج او را روز اگر میدید میشد شام تار لحظهای بعد از پدر ریحانه آرامش نداشت هر کجا که کـوچۀ بـاریک دیدم گـفـتهام کاش که شهر مدینه یاغی سرکش نداشت شانه بر گیسوی طفلان پریشان میکشید دست اگر بالا میآمد، دست اگر لرزش نداشت رفت یکبار از علی خواهش کند، تابوت خواست در تمام عمر کوتاهش جز این خواهش نداشت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
دیـده آن گـاه که با اشک مـلاقـات کند رزق گـریه طلب از مـادر سادات کند گریه هرکس نکند معرفتش کامل نیست گرچه صد مرحله تحصیل اشارات کند روز محشر که همه دیده گریان دارند نـوکـر فـاطـمه آن روز مـبـاهـات کند میزنـد از قـفـس عـالم خـاکی بیـرون هرکه با سیـنه زنی سیـر سماوات کند یا علی گـفـتم و با منکر زهـرا گـفـتم: بـرود تـوبـه کـند تـرک عـبـادات کـند این چه سریست که در بضعة منّی جاریست که جهان حیرت از این کشف و کرامات کند وصف نور تو نه در حدّ زبان بشر است که خـدای تو فـقـط قـدر تو اثـبات کند آه و افسوس که این قوم نشد بعد رسول حرمت اشک تو را خوب مراعات کند زخم پهلوی تو با قلب علی کاری کرد سالها گریه بر این عمق جراحات کند آنکه سیلی به تو زد هیزم دوزخ باشد همه شب تا به سحر گرچه مناجات کند
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
جهان بدون تو ای آفـتـاب عـالـم تاب! به کورِ تشنه شبیه است در کویرِ سراب تو کوثر آمدِ لـطـفی، از ابتدای حـیات بشر به خیر تو محتاج، چون گیاه به آب به آستـانـۀ فـهـم تـو ای سـریـرۀ قـدر! نمیرسـد مـگـر انـدیـشـۀ اولـوالابـاب تمام عمر به دنبال وصف ذات تو بود نیافت واژۀ در شأن، ذهنِ مضمون یاب دری خدا به مقامت گشود، لفـظ کـثیر به باب کثرت اگر رفته، هست از این باب تو را به اسم نشاید صدا زدن، هرچند شکسته است کمر، بارِ وصفت از القاب تو در مثل شب قدری، ندیده هیچ زمان شبی شبیه تو را چشم روزگار به خواب تو آن ستارۀ صبحی که چشم شب زدگان ندیـدهانـد هـنوزت به جهـدِ اسطـرلاب چـه مُـهـرها که به نـام تـورّم آمـدهانـد به پای تو بنـشانـند بوسه در مـحـراب بر آن دو دست تو گلبوسه زد رسول، دو دست که عکس باغ جنان را گرفتهاند به قاب به احـتـرام تو باید تـمام قـد برخواست که سیـرۀ نـبـوی میکند چـنین ایجـاب تو کیستی؟ که هم انسیهای و هم حورا تو کیستی؟ نرسد این سوال ها به جواب یهـودی از نفـس چـادرت مسلـمان شد مسیحه ایست که او را صدا زنند: حجاب به دست توست تمام امور، از این روست اگر تو را “أمَـهُ الله” کـردهانـد خـطاب قسم به خاک رهت دیدنیست در محشر زبان گشودنِ هفت آسمان به؛ کُنتُ تراب سوار نـاقهای از نـور میرسی، گویی که آفتابِ قیامت تو را شده ست رکاب دخـیل بـسـتۀ أهـدابِ مِـرطِ فـاطـمهایم بهشت میدمد از رشتههای آن جلباب بهـشـت گـفـتم و دیـدم بر آستان درش شـرار کـیـنۀ ابـلـیـسیان گرفـته شـتاب بهشت، روضۀ جانسوز توست، آنجا که ملک بر آتش دل ریخت لحظه لحظه شراب غم تو ای شبِ قدر! آن قَدَر که سنگین بود خـمـیده شد سر دفـن شبـانهات مهـتاب بگـو کجای فـلک دفـن کـردهاند تو را که چرخ میزند اینگونه صبح و شام سحاب مرا ز هُـرم جـهـنم رهـانـده آتـش غـم دل من است که پیش از عذاب دیده عذاب مگرد طاعتِ سرخوش! پیِ بهشت خدا بهـشت سـوخـتـۀ اهـل بیت را دریـاب
: امتیاز
|